به گزارشافرا ورزش، فائزه هاشمی برای نسل ما با داستانهای مربوط به دوچرخهسواری شناخته شد. ما که دخترانی نوجوان بودیم و از گوشه و کنار میشنیدیم که او گفته است دوچرخهسواری برای زنان منعی ندارد.
هرچند خودش این مسأله را رد میکند و میگوید حاشیههای مربوط به دوچرخهسواری، چیزی بود که مخالفانش برای زیر سؤال بردن وجهه او ترتیب دادند.
دومین دختر آیتالله هاشمی رفسنجانی که یکی از قدرتمندترین چهرههای سیاسی ایران پس از انقلاب بود، همواره به دلیل مواضع صریحاش مورد حمله طیف راست قرار میگرفت و پس از سال ۸۸، این حملات آنقدر تشدید شد تا در نهایت به زندان اوین رسید.
فائزه هاشمی در کنار گره تنگاتنگش با سیاست، در اواخر دهه شصت با ریاست فدراسیون اسلامی ورزش زنان به طور جدی وارد ورزش شد.
دختری که از نظر خیلیها خلق و خوی پدرش را به ارث برده در روزهایی که از قضا نزدیک به سالگرد پدر هم هست، دفتر زندگیاش را، به ویژه آن صفحاتی که مربوط به ورزش زنان بود، ورق زد.
منتخب دوم مردم تهران در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای اسلامی اگرچه در دوره بعد و همزمان با راهافتادن جو «ضد هاشمی» در جامعه، نتوانست رأی لازم برای ورود به مجلس را کسب کند.
همین هم باعث کمرنگ شدن حضورش در فضای سیاسی شد اما تا به همین امروز بخش زیادی از مردم جامعه و حتی مسئولین او را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و البته جنجالیترین چهرهها در تغییر و تحولات در حوزه ورزش زنان میدانند.
او در این گفتوگو با همان صراحت لهجه همیشگیاش از فضای مملو از تبعیض در ورزش زنان از سالهای دور تا امروز سخن گفت.
از فضای مردسالار حاکم بر ورزش و فدراسیونها که نمیخواهند بودجهای برای ورزش زنان صرف کنند تا رسانههایی که ترجیح میدهند وارد دردسرهای فعالیت در این حوزه نشوند.
خانم هاشمی، گفتوگویمان را اینطور شروع میکنیم، برای ما، اولینبار نام شما با بحث مربوط به دوچرخهسواری زنان شنیده شد و واکنشهای جنجالی که در فضای بسته دهه ۷۰ بوجود آورد، چطور شد که شما وارد این حوزه شدید و اصلا چرا موضوع دوچرخهسواری در آنروزها مطرح شد؟
من وارد حوزه ورزش نشدم و من را به شکلی به این حوزه هل دادند. همان اوایل انقلاب آمدند به من گفتند، چون الان انقلاب شده و قرار است همه چیز اسلامی شود، احتمال دارد ورزش بانوان تعطیل شود.
تو بیا ورزش کن که بدانند ورزش فقط جای بیحجابها نیست. من آنموقع سنم کم بود، ۱۶ ساله بودم، گفتند تو که دختر آقای هاشمی و محجبه هستی بیا ورزش کن تا ورزش زنان در ایران تعطیل نشود.
اینطور شد که من وارد باشگاه اسدی شدم و آنموقع بسکتبال بازی میکردم. از آنجا پای من به ورزش باز شد قبل از آنهم همه خانواده ورزش میکردیم، البته در خانه خودمان، بسکتبال، پینگپونگ، شنا و ورزشهای مختلف.
چون در ابتدای انقلاب بود، مراجعات زیادی داشتم و افراد زیادی مشکلاتشان را به من انتقال میدادند و منهم به پدر منتقل میکردم. به این ترتیب من وارد ورزش شدم.
این تقریبا میشود اوایل دهه۶۰ که ورزش بانوان همزمان با بحث اجباری شدن حجاب، تقریبا به حالت تعطیل درآمد
ورزش بانوان هیچوقت تعطیل نشد. ورزش در حد داخلی وجود داشت اما تا سال ۷۰ هم ما تیم زنان نداشتیم که بتواند به خارج اعزام شود. یعنی تمرین میکردند و در باشگاهها فعال بودند.
آنها وقتی به تیم ملی میرسیدند دیگر جایی برای نشان دادن تواناییهایشان نداشتند و همین موضوع هم انگیزهشان را از بین برده بود. چون در هیچ مسابقه برونمرزی نمیتوانستند شرکت کنند.
اتفاقا خاطرهای هست که طاهره طاهریان که در آن سالها معاون سازمان تربیت بدنی بود برای ما نقل میکند؛ یک روز پیش پدر رفته بودند تا درباره مشکلات مربوط به ورزش در حوزه زنان صحبت کنند.
پدر هم به آنها گفته بود تا زمانی که دختران ورزشکار بیرون نروند پیشرفت نمیکنند. در واقع منظورش این بود که این ورزشکاران برای رشد کردن نیاز به اعزامهای خارجی و مسابقات خارجی دارند.
اولین خروج ما مربوط به بازیهای آسیایی پکن بود که دختران ما که اغلب هم بسیجی بودند، به آن مسابقات اعزام شدند. در راه این اعزام هم مشکلات زیادی وجود داشت و با کلی فشار توانستیم این امر را محقق کنیم،
من به بابا منتقل میکردم و ایشان به آقای خامنهای تا بلاخره مجوز حضور آنها در مسابقات صادر شد. همان موقع هم کیهان خیلی به این مسأله حمله کرد که اسلام بر باد رفت و این حرفها.
در حالی که دختران ما با حجاب کامل در آن مسابقات شرکت کردند و رژه رفتند. به نظر من اتفاقا خیلی هم تبلیغ اسلام بود. اینکه دختران ما با آن پوشش در مسابقات شرکت کرده بودند.
دوچرخه سواری اصلا ربطی به ماجرای ورزش نداشت و به خاطر یکسری مسائل دیگر وارد این جنجالها شد. چون اصلا نه مشکلی داشت و نه قانونی وجود داشت که آن را منع کند.
در واقع ماجرای دوچرخهسواری، کاری بود که انصار حزبالله علیه من انجام داد. جریان از این قرار بود که در زمان حضور کرباسچی در شهرداری سمیناری با محتوای دوچرخهسواری به عنوان وسیله حمل و نقل در پارک چیتگر برگزار شد و در این سمینار از من هم دعوت کردند تا در آن شرکت کنم.
در آن سمینار من در بخشی از صحبتهایم گفتم که اگر قرار است دوچرخه وسیله حملونقل باشد نمیتواند در انحصار مردان بماند. باید فرهنگ استفاده از این وسیله را از کودکی به دختران و پسران یاد بدهیم تا به وسیله حملونقل خانوادهها تبدیل شود.
چون مشکل شرعی که ندارد پس بیاییم برنامهریزی فرهنگی و اجتماعیاش را هم انجام دهیم. همانموقع این سمینار پوشش خبری داده شد و روزنامهها و رسانهها هم حرفهای من را منتشر کردند و هیچ بازخوردی هم نداشت.
دو سال بعد که برای حضور در مجلس شورای اسلامی نامزد شده بودم برخی افراد که درصدد تخریب من بودند این حرف یادشان آمد و علیه من استفاده کردند.
نوشتند که دوچرخهسواری با حجاب و چادر که نمیشود پس باید مانتو پوشید. مانتو بلند و گشاد که لای چرخها گیر میکند پس باید کوتاه و تنگ باشد و در نهایت رسیدند به اینجا که اگر فائزه گفته زنان باید دوچرخهسواری کنند یعنی زنان باید بیحجاب باشند.
در واقع خواستند از این موضوع به عنوان ضد تبلیغ علیه من استفاده کنند که از قضا عدو سبب خیر شد و در زمان انتخابات هرجا برای گردهمایی میرفتم جوانان جمع میشدند و دقیقا درباره همین موضوع میپرسیدند.
میرسیم به بحث «فدراسیون اسلامی ورزش زنان»، چطور این فدراسیون شکل گرفت؟
در بخشی از صحبتهایم اشاره کردم که دختران ما مشکل اعزام به مسابقات برونمرزی داشتند. من سال ۶۸ به عنوان نایب رییس کمیته ملی المپیک انتخاب شدم، یک قران هم حقوق دریافت نمیکردم.
ایده برگزاری مسابقات کشورهای اسلامی برای من نبود. بهرام افشارزاده که در آن سال دبیر المپیک بود این ایده را داد و گفت حالا که تو چنین مسئولیتی گرفتی این بخش را راه بنداز.
در آن دوران همانطور که گفتم دختران ما نمیتوانستند اعزام برونمرزی داشته باشند و فقط در مسابقات داخلی شرکت میکردند تا میرسیدند به تیم ملی و در هیچ مسابقهای نمیتوانستند شرکت کنند،
این باعث بیانگیزگی دختران ما شده بود و واضح است وقتی بیانگیزه میشوید دیگر نمیتوانید رشد کنید. در واقع وقتی دیدیم دختران ما برای خروج از کشور و حضور در مسابقات مختلف به خاطر مسأله حجاب مشکل دارند،
گفتیم مسابقاتی برای کشورهای اسلامی ترتیب دهیم تا یک راه دیگر برای اثبات توانایی دخترانمان وجود داشته باشد و انگیزههایشان برگردد. از طرف دیگر کشورهای اسلامی دیگر هم هیچ فعالیتی نمیکردند.
این حرکت ماحصلش «فدراسیون اسلامی ورزش زنان» شد که بعد از مدتی کشورهای غیراسلامی که ورزشکار مسلمان داشتند هم در آن شرکت میکردند.
احتمالا در ابتدا با مصائب زیادی روبرو بودید. چطور توانستید این فدراسیون را جا بیندازید و فدراسیونهای جهانی را مجاب به همکاری با آن کنید
در اولین قدم باید ارتباطات بینالمللی را قوی میکردیم چون قرار بود با دیگر کشورها وارد رقابت شویم. در نتیجه من به سراغ رییس کمیته بین المللی المپیک که در آن زمان سامارانش بود رفتم.
موضوع را به او گفتم و خوشبختانه با حمایت کاملش هم مواجه شدم. سامارانش هم تأیید کرد که در حال حاضر ورزش زنان مسلمان با بنبست روبرو شده و قول داد در مسیر بیرون آمدن از این بنبست به ما کمک کند که واقعا هم همکاری داشت. از همان زمان هم کارمان را به طور جدی استارت زدیم.
کار به جایی کشید که از دوره چهارم دیگر دعوتنامهمان را عمومی کردیم و گفتیم شرایط مسابقات ما اسلامی است اما کشورهای غیر مسلمان هم میتوانند در آن شرکت کنند.
مجوز اعزامهای بین المللی را گرفتیم و شروع به مذاکره با فدراسیونهای جهانی درباره مسأله پوشش دخترانمان کردیم که غیر از بسکتبال، تقریبا همه فدراسیونها مجوز را صادر کردند.
کاری که این فدراسیون کرد این بود که هم راه دختران خودمان را به صحنههای بینالمللی باز کرد هم ورزش زنان را در بسیاری از کشورهای اسلامی راهاندازی کرد.
اما متأسفانه این فدراسیون که یکی از اثرگذارترین نهادها در قوت گرفتن ورزش زنان در کشور بود تعطیل شد
من همیشه گلهای که میکنم این است که آمدند فدراسیون را در سال ۸۹ تعطیل کردند و حتی آقای روحانی هم نمیتواند آن را باز کند، چرا چون نام این فدراسیون با نام من گره خورده.
میتوانند کس دیگری را بگذارند و فدراسیون را باز کنند. بعد مثلا به آن دختر بحرینی که رفته در دوومیدانی مدال طلا گرفته است و روی سکوی جهانی ایستاده، افتخار میکنند که با حجاب رفته و نام اسلام را زنده کرده است. اما در داخل با ما که ایدهپرداز بودیم و برای اولینبار این راه را باز کردیم، چنین برخورد میشود.
مصداق بارز عبارت مرغ همسایه غازه در فضای ورزش زنان کشور ما وجود دارد. مثلا خارج از کشور، زنان میتوانند بروند و مسابقات تیم ملی ایران را ببینند اما در کشور خودمان آنها را راه نمیدهیم.
یادم است در بازی لهستان و ایران در مسابقات جهانی والیبال، خانم سفیر در ورزشگاه نشسته بود و تلویزیون ایران هم دائم نشانش میداد، انگار که بخواهد به دختران ایران بگوید، دلتان بسوزد!
خب این چه قانونی است که فقط در داخل ایران حضور زنان مشکل ایجاد میکند و در خارج از ایران حتی حضور زنان سفرا به ورزشگاه، تبلیغ هم میشود.
در آن سالها که کشور هنوز درگیر آسیبهای جنگ ۸ساله بود آیا با این توجیه که زنان دغدغههای مهمتر از ورزش دارند شما و فعالیتتان را زیر سؤال نمیبردند؟ چیزی که الان به وفور در فعالیتهای مختلف حوزه زنان به ویژه در بحث ورود به استادیوم دیده میشود
اگر هم چنین حرفهایی مطرح میشد خیلی جدی نبود و من برایشان جواب هم داشتم. از نظر من ورزش صرفا یک فعالیت لوکس تجملی نیست بلکه ورزش توانایی ساختن شخصیت انسانها را دارد.
ورزش به زنان اعتماد نفس میدهد، کار گروهی یادشان میدهد، تقویتشان میکند که از شکستها نترسند و برای رسیدن به پیروزی قویتر شوند. همین چند وقت پیش در یک تحقیق نشان دادهاند ورزشکارانی که وارد فضاهای مدیریتی میشوند انسانهای توانمندتری هستند.
در نتیجه ورزش یک پایگاه قوی برای سازندگی روح و روان و شخصیت است. از طرف دیگر جامعهای که به ورزش بانوان به عنوان فعالیتی لوکس نگاه میکند یعنی مشکلات دیگرش حل شده و دنبال چنین فضایی است.
در واقع این موضوع نگاه را به مسائل دیگر هم تلطیف میکند تا راحتتر برای ایجاد تغییرات مثبت ورود کرد. البته بازهم میگویم من ورزش را انتخاب نکردم، ورزش من را انتخاب کرد، چون ما در اینجا سیستم که نداریم، بنابراین چهرهها هستند که میآیند و مدیریت میکنند.
حالا اگر آنها توانمند باشند کار جلو میرود. من همیشه مثال میزنم، آقای هاشمی را که توانمند بودند و ساختند و آقای احمدینژاد که مخرب بود و مملکت را نابود کرد. بنابراین در یک کشور توسعهنیافته که سیستم ندارد، شخصیتها مهم هستند.
در این مدتی که در ورزش حضور داشتید، میدانید که تبعیض و نابرابری در ورزش زنان در تمام دنیا به وفور وجود دارد. حالا یک بخشی از این تبعیض به قوانین برمیگردد یک بخشی به مدیران ورزشی و بخش دیگری هم به جامعه و نگاهی که نسبت به ورزشکاران زن دارد. به نظر شما اصلیترین تبعیضی که در حوزه ورزش زنان در مقایسه با مردان وجود دارد چیست؟
درباره نگاه مردم و جامعه باید بگویم از روزی که من وارد این حوزه شدم از مردم چیزی جز حمایت ندیدم و به نظرم میرسد که مردم همیشه، پشتیبان ورزشکاران زن بوده و هستند.
اما در حوزههای مدیریتی این مسأله هست و متأسفانه در لایههای مدیریتی حمایت گستردهای از ورزش زنان وجود ندارد. همین آقای افشارزاده که دبیرکل کمیته ملی المپیک بود و در ابتدای راه، در مسابقات اسلامی و سایر فعالیتها بینهایت به ما کمک کرد چند سال بعد وقتی مدیرعامل باشکاه استقلال شد اعلام کرد به خاطر کمبود بودجه، تیمداری در بخش زنان تعطیل میشود.
من خیلی ناراحت شدم و به خودشان هم گفتم اگر شما چنین حرفی بزنید پس ما چه انتظاری از بقیه میتوانیم داشته باشیم؟ گفت بودجه نداریم و پول نیست.
جواب دادم هیچوقت بودجه نیست دختران که نباید جورش را بکشند. چطور برای مردان بودجه دارید. گفتند که برای مردان اسپانسر میآید و حمایت میکند ولی برای زنان نمیآید.
چرا اسپانسر نمیآید؟ چون به ورزش زنان پرداخته نمیشود. نه پخش تلویزیونی دارد و نه رسانهها آنطور که باید و شاید به آن میپردازند.
البته به نظر من این از نگاه مردسالارانه خود رسانهها هم ناشی میشود. خب اسپانسر نمیآید، چون نمیتواند برای زن ورزشکار تبلیغ کند، عکسش را جایی بیندازد و از این طریق درآمدزایی کند.
اما پاسخ من به آنها این است که شما که همه بودجهتان خصوصی نیست، همه دولتی هستید. یعنی فدراسیونهای ما همه دولتی هستند. خب بیاید یک سیاستی بگذارید پولی که اسپانسر میدهد را خرج تیم مردان کنید.
پولی که از ردیف بودجه میآید را خرج تیمهای زنان بکنید. یعنی اگر مدیر باشید، اگر اعتقاد داشته باشید، اگر علاقهمند باشید، هزار راه وجود دارد که بتوانید ورزش زنان را ارتقا دهید.
ما واقعا چنددرصد ورزشمان با اسپانسر اداره میشود؟ ورزشهای پرخرج ما که عموما دولتی هستند. اما برداشتهایی که از سیاستهای جمهوری اسلامی وجود دارد و با نگاه بسته مردانه هم ترکیب میشود، نتیجه این میشود که به ورزش زنان پرداخته نمیشود
شما هفته پیش در مصاحبهای گفته بودید که دولت به ورزش زنان یارانه بدهد
بله میتوانیم به بخش ورزش زنان یارانه بدهیم تا آنها هم از ورزش کردن جدا نشوند. چطور میتوانیم هزارجای دیگر یارانه بدهیم و یا به همهجای دنیا کمک کنیم، اما نمیتوانیم برای ورزش زنان یارانه در نظر بگیریم؟
بنابراین نمیخواهند که این اتفاق بیفتد، نه اینکه راهکار آن وجود نداشته باشد. به هرحال، موفقیتهای تیم زنان، تیمهای مردان را تحتالشعاع قرار میدهد و یا از بودجه آنها کم میکند به همین دلیل هیچ ارادهای برای اقدام در این مورد وجود ندارد. در حال حاضر اکثر مدیران ما مرد هستند، شما ببینید چند درصد مدیر زن وجود دارد.
چیز دیگری که خاص خود ورزش است، در ورزش چون تیمها جداست، مردها نمیتوانند در سالنهای زنان بیایند، نمیبینند، خبر ندارند و با خودشان فکر میکنند لابد زنها دارند آببازی میکنند یا در سالن والیبال وسطی بازی میکنند یا اگر هم خبر دارند، نمیدانند در چه حجم و وسعتی است یا نمیخواهند خبردار شوند.
بنابراین چون فضا جداست و باید همه امکانات جدا درنظر گرفته شود، مدیران ما هم اغلب مرد هستند، ترجیح میدهند بودجه را خرج حوزه مردان کنند.
یک نگاه هم وجود دارد، اینکه زنها نباید وارد ورزش حرفهای شوند یعنی برداشت اشتباهی از دین را عنوان میکنند، که زنها فقط در حد سلامت و بهداشت باید ورزش کنند، این را هم بهانه قرار میدهند که اگر ما بیایم کار حرفهای کنیم با ما برخورد میشود که به نظر من بهانه است.
اینهم باز به نظر من خیلی به اشخاص برمیگردد. یعنی در یک دورانی من بودم، بابا حمایت میکرد، اشخاص و وزرا، به خاطر نگاه مثبت بابا به ورزش زنان، حامی آن شده بودند، اما خب در دوره بعدی من نبودم یا آن مجموعه نبود یا اتفاقاتی افتاد که فضا را متفاوت کرد.
اتفاقا همین موضوع را میخواستم مطرح کنم، به نظر میرسد سرعت تغییرات در ورزش زنان در دهه هفتاد با شیب بیشتری جلو میرفت
شاید افرادی که از نزدیک و به طور دقیق با ورزش در ارتباط نیستند تصور کنند الان ورزشکاران زن بیشتری به مسابقات اعزام میشوند و دختران بیشتری در فضای ورزشی فعال هستند اما موفقیتهایی که در دهه هفتاد در فضای ورزش زنان رخ داد و به نوعی بسترساز شرایط فعلی شد در این سالها دیده نمیشود.
اگر با همان شیب به رشد ورزش زنان ادامه میدادیم الان وضعیت خیلی بهتر از اینها بود. ممکن است در حیطههایی تعداد تیمها بیشتر شده باشد اما در کل ما روند صعودی نداشتهایم.
حتی در بخش مدیران ورزشی هم شاهد کمیت پایین حضور زنان هستیم. چیزی که در دنیا هم مورد بررسی قرارگرفته اما کماکان در کشور با سدهایی جدی مواجه است
ما برای این مسأله هم اقداماتی کردهایم. یک تعدادی مدیر ورزشی زن یک انجیاو ثبت کردند به نام «کانون مدیران ورزشی زن»، هدفش هم این است که تعداد مدیران ورزشی زن بیشتر شود.
خانمهای مدیر را برای پستهای ورزشی تربیت کند. حالا مسألهای که وجود دارد این است که در قانون ما به طور عام در مورد همهچیز صحبت شده است، همین عام بودن باعث میشود بیشتر امکانات و بودجهها به سمت ورزش مردان برود.
همین سهمیهای که الان در سیاست هم مطرح است، یعنی سی درصد سهمیه برای زنان، در ورزش هم به همین رسیدیم. یعنی این سهمیه باید در فدراسیونهای ورزشی نیز اعمال شود و مجبور شوند که سی درصد مدیران خودشان را از زنها انتخاب کنند.
افزایش حضور زنان و اصلاح قوانین و اساسنامهها کمک میکند که ورزش زنان ارتقا پیدا کند. مثلا در کمیته بین المللی المپیک الان این سهمیه را گذاشتهاند. چیزی که در همه دنیا اتفاق افتاده است و این پروسه در همهجا طی شده است.
بخش دیگری از تبعیض، به قوانین برمیگردد که سالهاست وجود دارند و در مورد آن بسیار حرف زده شده و تا همین اواخر که خودشان را در زندگی ورزشکاران زن نشان نداده بودند، هیچ اقدامی برای اصلاح آن نمیشد، مثل قوانین مربوط به خروج زنان از کشور
یکسری قوانین وجود دارد مثل همین قانون ممنوع الخروجی، که عمدتا برداشتهایی از اسلام است . مثلا روزنامه من را به خاطر کاریکاتوری که دیه نابرابر مرد و زن را نقد میکرد تعطیل کردند، الان بیمه دارد دیه برابر پرداخت میکند.
میخواهم بگویم اینها برداشتهای غلط از اسلام است که باعث چنین قوانینی میشود و وقتی موضوعاتی مثل ممنوع الخروجی یک ورزشکار پیش میآید یا مثلا بحث تابعیت فرزند «مریم میرزاخانی» تازه به این فکر میافتند که چقدر این قوانین ایراد دارد.
واقعا زمان آن رسیده که یک بازنگری جدی روی این قوانین صورت بگیرد و جاهایی که اینقدر ظلم به زنان وجود دارد را مورد بازبینی قرار دهند و اصلاح کنند. این ظلم در تمام این سالها وجود داشته و حداقل به تدریج وارد روند بازنگری در قانون و اصلاح آن شوند.
در تمام این سالها سدهایی جدی برای حضور بیشتر و بهتر زنان درعرصههای مختلف از جمله حوزه ورزش وجود داشته است. اما آیا هیچوقت شاهد این بودهاید زنان علیه زنان وارد عمل شوند؟
طبیعی است در برخی دورهها چنین شرایطی به وجود بیاید و یا بعضی زنان هم آن اعتماد به نفس لازم را برای مطالبهگری نداشته باشند اما من بازهم ساختار و سیستم را مقصر این موضوع میدانم.
چون یک سیستم پیشرفته و توسعهیافته، مردمش را هم توسعهمند و مطالبهگر و با روحیه مقاوم و جنگنده تربیت میکند. اگر برخی زنان ما اعتماد به نفس ندارند، جامعه برایشان بستر رشد را به طور درست و عادلانه برنامهریزی نکرده است.
همه که اهل جنگ و دعوا نیستند. همه نمیتوانند مبارز باشند. شاید زنی ببیند با حرفزدن و مطالبهگری آن چیزی که دارد را هم از دست مِیدهد.
اگرچه زنها هم باید خودشان را خوب بسازند اما مشکل اصلی و مقصر اصلی از دید من همان سیستم است. نمیشود که سیستم غیرعادلانه باشد و بستر رشد آنها را فراهم نکند و ما مدام بگوییم که زنها باید بجنگند.
مطالبه «رفتن زنان به ورزشگاه» در سالهای اخیر خیلی پررنگتر شده است. چند روز پیش رئیس جامعه بسیج زنان اعلام کرد که با اظهارنظر آقای مکارم شیرازی که ورود زنان به استادیوم را حرام دانستهاند، عملا این پرونده برای همیشه بسته شده است، فکر میکنید این حجم از سختگیری روی موضوعی که به نظر چندان پیچیده نمیرسد از کجا ناشی میشود؟
استادیوم رفتن زنان نه مشکل شرعی، نه قانونی، نه عرفی، نه سیستمی، و نه اخلاقی دارد. قبلتر هم اشاره کردم. دورههای خیلی زیادی هم زنان وارد ورزشگاه شدند، این مسأله فقط سیاسی شده است.
چطور است زن ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکند میتواند در استادیومهای ورزشی مسابقات تیمهای ملی ایران را تماشا کند و اتفاقا صدا و سیمای ما هم مدام چهرههایشان را نشان میدهد.
اگر مشکل اخلاقی و اجتماعی است، که محیط ورزشگاهها سالم نیست اتفاقا به همین دلیل است. اگر زنان بروند داخل استادیوم، خیلی هم فضا اخلاقی و سالم میشود و مشکل استادیومها هم حل میشود.
اگر این هم نمیشود. یک بازی درمیان بکنید. بلاخره هزارتا راه حل وجود دارد. اگر غیر شرعی است چطور دختران سوری میتوانند در کشور ما و مقابل چشمان دختران کشورمان وارد ورزشگاه شوند و بازی تیم کشورشان را ببینند اما دختران خودمان نمیتوانند؟
این چه قانونی است؟ چطور دختران خارجی باید مثلا موضوعی مثل حجاب را که قانون ما هست، در کشورمان رعایت کنند اما ممنوعیت ورود به ورزشگاه شاملشان نمیشود؟
این موضوع همیشه از طرف شماری از زنان علاقهمند یا فعالین حوزه زنان دنبال شده است، چقدر از سوی لایههای بالای حکومت این مطالبه پیگیری شده است؟
این موضوع البته جدید است، قبلا دخترها میتوانستند به خیلی از ورزشگاهها بروند. مسابقات والیبال و بسکتبال و .. و خیلی هم عادی بود.
حالا بسیج اعلام میکند این مطالبه از دستور کار ما خارج شد. مگر این موضوع باید در دستور کار بسیج میبود؟ مگر وزارت ورزش نداریم؟ اگر تا الان هم در دستور کار بسیج بوده اشتباه بوده است. ا
لان روی صحبت ما با رییسجمهور، آقای سلطانیفر، خانم ابتکار و مولاوردی به عنوان بازوهای ریاست جمهوری در حوزههای مربوط به زنان است. از طرف دیگر این موضوعی نیست که علما هم نسبت به آن اجماع داشته باشند و برخی حتی موافقند. این موضوع مذهبی و شرعی نیست و موضوعی اجتماعی است.
اگر ما نتوانیم به مطالبات دخترانمان پاسخگو باشیم پس این جامعه ما چطور جامعهای است. ما چهارتا منبع داریم عقل، قرآن، اجماع و سنت . همه اینها را هم در کنار هم قرار دهیم هیچکدام نمیگویند دختران به استادیوم نروند.
فقط موضوع سیاسی است و بس. آقای روحانی نباید اجازه دهد که بسیج و یا دیگران وارد این موضوع شوند. اسلام هم که مدام تأکید داشته دین را باید به روز کنیم تا برای جوانان دینگریزی رخ ندهد.
ورود به استادیوم و هزاران قانون نانوشته دیگر علیه زنان در ساختار کشور ما وجود دارد.
دیگری همین موتورسواری که نه قانونی هست و نه شرعی اما گفته میشود خلاف عرف و موازین کشور است. این حجم از قوانین نانوشته از کجا وارد میشود و چرا کسی یارای مقابله با آنها را ندارد؟
مشخص نیست از کجا آمده اما علتش این است که بیشتر از سیستم، اشخاص تصمیمگیرنده هستند و هر چه قدرتشان بیشتر باشد، قطعا تأثیر بیشتری خواهند داشت.
الان همین موضوع دوچرخهسواری، خب چطور دخترها میتوانند پشت یک نفر بشینند، یا اینکه الان موتوریهایی که در مرکز شهر وجود دارند و خیلی وقتها زنان مجبور میشوند آنها را کرایه کنند و پشت مرد موتورسوار بشینند.
خب اگر به زنان گواهینامه بدهند، خیلی هم بهتر است از نظر شرعی. مشکل از همان جایی شروع شد که اشاره کردم. از جایی که نقش عقلانیت را در منابع دینی کمرنگ کردیم و صرفا به برداشتهای شخصی بسنده کردیم.
من خیلی اعتقاد دارم که اسلام دین کاملی است و بسیار هم حقوق بشری است، اما دین باید توسط مجتهدین بهروز شود، که متأسفانه این اتفاق نمیافتد.
خود شما قرار نیست دوباره به عرصه ورزش برگردید ؟
من بیشتر آرزویم این است که فدراسیون دوباره راه بیفتد چون خیلی میتواند مسیر رشد را برای زنان ورزشکار باز کند. آن زمان اینطور بود که ما برای مردها فدراسیون والیبال داشتیم و برای زنها انجمن والیبال داشتیم.
هرچند که به ما میگفتند دنیا انجمنها را قبول ندارد و فدراسیونها را به رسمیت میشناسد، اما چنین نبود و اتفاقا آنها بهتر میفهمیدند. بازیهای ما در تقویم همه فدراسیونها قرار گرفت.
اما اینجا میگفتند چون این بازیهای ورزشی کشورهای اسلامی است و مذهب در ورزش دخیل شده است، بنابراین دنیا با آن موافقت نمیکند. اما اتفاقا برعکس بود و خیلی هم کار ما مورد استقبال قرار گرفت.
من اعتقاد دارم تنها جایی که توانست اسلام و انقلاب را در دنیا تبلیغ کند، همین فدراسیون اسلامی ورزش زنان بود، ما به همه دنیا کمک میکنیم اما در بزنگاهها همه پشتمان را خالی میکنند اما در این فدراسیون، تمام توجهها به سمت ما جلب شده بود و هیچوقت هم آنها پشت ما را خالی نکردند.
شما در مصاحبهای گفته بودید روزی از مردم به خاطر اینکه به شما رأی نداده بودند ناراحت شدید و برای مدتی از ایران رفتید تا درس بخوانید. الان زنان زیادی در ردههای مختلف سنی و در حوزههای مختلف فعالیت میکنند و گاهی خسته و بیانگیزه میشوند. چه حرفی میتوانید به آنها بزنید؟
در موضوعات زنان از نظر من حرکت رو به جلو است. شاید در مقاطعی توقفهایی وجود داشته باشد اما دنیا اینطور است و کسی نمیتواند مقابلش بایستد.
اجبار تاریخ نشان داده که باید در این مسیر حرکت را ادامه داد و به زنان پیشنهاد میدهم که خسته نشوند و از هر مسیری به در بسته خوردند از راهی دیگر مجددا وارد شوند.
هرچند در مسائل سیاسی خودم مدتی است این حس را ندارم و با نبود بابا و برخی تندرویها ناامید شدهام و کسی که بتواند جای بابا قرار بگیرد و مسیر قدیمی را ادامه بدهد وجود ندارد. اما در بخش زنان معتقدم باید با قوت و جدیت ادامه داد.
گفتوگو از: شیوا نظرآهاری ـ نیلوفر حامدی